۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آزادی» ثبت شده است

از شهید آوینی نوشتن 3


بسم الله الرحمن الرحیم

چرا آوینی امروز اینقدر ناشناخته مانده است؟

هنوز خیلی مانده است تا بتوانم به این پرسش پاسخ بدهم، اما می توانم این را بگویم که، بعد از خواندن آثار شهید آوینی، باز هم اگر آن‌ها را بخوانم برایم تازگی دارند.

مفاهیم در آن‌ها کهنه نمی‌گردند...

***

با تحولی روحی که در رنسانس برای بشر روی‌داد، او به خود اجازه داد که با اتکا به عقل روز، در علم و اعتقاد گذشتگان «شک» کند. در دنیای مدرن این شک تقدس یافته است و عبادت می‌شود. مهم‌ترین خصیصۀ مدرنیسم نیز همین شک است. در مدرنیسم، «نفس سنت‌شکنی و نوآوری»، مجرد از آن‌که جایگزین سنت‌های انکارشده چه خواهد بود، محترم و مقدس است و وقتی این «انکار» -یعنی نفس نوآوری- اصالت پیدا کند، هنرمندان بعدی در هر امر تازه‌ای که جایگزین سنت‌های پیشین می‌شود نیز شک خواهند کرد و همان خواهد شد که در تاریخ نقاشی مدرن دیدیم: هنرمردان هر دوره‌ای با رویکرد به سبکی جدید گذشتگان خود را انکار کردند تا این‌جا که وقتی نقاشی همۀ امکانات خویش را به ظهور رسانده است، نقاشان اخیر بار دیگر به سبک‌های کلاسیک رجوع کرده‌اند.

«نوآوری» مفهومی است بی‌حد و حصر که در هیچ‌کجا توقف نمی‌کند. در دنیای جدید «توقف» کهنگی است و کهنگی، به خودی خود مذموم است و بنابراین، هیچ نویی نیست که دیر یا زود کهنه نشود. پس بشر مدرن تنها چیزهایی را تحسین می‌کند که او را به اعجاب وادارند.

چه ضرورتی بشر را مجاز داشته‌است تا چنین باشد؟ باید گفت این مفهوم جدید «آزادی» است که به او این اجازه را می‌دهد تا از هرآن‌چه محدودش می‌کند، حتی انسانیت خویش، بگریزد. این مفهوم آزادی تا آن‌جا اعتبار دارد که اگر بگوییم ذهن بشر جدید، انسان یعنی آزادی و آزادی یعنی انسان، هرگز به اشتباه نرفته‌ایم. این مفهوم از یونان آمده است؛ آریستوکراسی یونان باستان زهدانی است که این مفهوم در آن پرورش‌یافته، آن هم در برابر مفهوم بردگی. یونانیان باستان پیش از آن‌که مفهوم آزادی را بشناسند، مفهوم بردگی و برده‌داری را شناخته‌اند؛ هلنی در مقابل بربر:«بربرها برده‌اند و ما هلنی‌ها آزاد.»... و مراد از بربر، همۀ اقوام غیریونانی هستند.

مفاهیم «بردگی» و «آزادی» اصلا در جوامعی پدید آمده‌اند که در آن‌ها سنت برده‌داری رواج داشته، چنان‌که در عصر جاهلیت عربی نیز مفهوم «حر» در مقابل «عبد» به غیر بردگان اطلاق می‌شده است. در یونان باستان واژۀ آزادی در بطن فرهنگ اشرافیت یونانی و شرک اساطیری، معنایی خاص و متمایز از دیگر جوامع یافته است. یونانیان خود را محکوم جبر خدایان می‌دانستند و بنابراین، آزادی و آزادمنشی در نزد آن‌ها با جبروت خدایان نیز منافات پیدا می‌کرد؛ در عین آن‌که «آدمیت» را مساوی با «آزادمنشی» می‌دانستند. از «هومر» است که:«زئوس نیمی از آدمیت را از آدمی می‌گرفت اگر روزگار بردگی او را به چنگ می‌آورد.»

همین مفهوم است که در مغرب زمین نیز احیا شده‌است: آزادی، که همان انسانیت است، منافی با هرچیزی است که اختیار انسان را محدود می‌کند. همین معناست که نیهیلیسم را به اصلی‌ترین صفت تمدن غرب تبدیل کرده‌است. اگر مدرنیسم به هیچ سبکی وفادار نمی‌ماند و هرنوع حدومرزی را نفی می‌کند و به نوآوری، بیش‌تر از بیان اهمیت می‌دهد، ریشه‌اش را باید در این‌جا پیدا کرد. 

***

بخشی از مقاله "سفر به کجا؟"

۲۵ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید علی حیدری

از شهید آوینی نوشتن1

بعد از چند وقت راکد موندن بلاگ، تصمیم گرفتم از پیامبر(ص) بنویسم، تا هم از دریای رحمتش بهره‌ای ببریم و هم آشناییت پیدا کنیم با حضرت رحمت(روحی فداک) در این زمانه که هر کس و ناکسی از او دم می‌زند.

اما مشغله‌های زندگی روزمره اجازه تحرک بیشتر از این را به من در این وبلاگ نداد.

دیشب، بی‌خوابی که داشتم و دارم، دوباره اجازه خواب را بهم تا وقت سحر نداد. 

شروع به مطالعه‌ی کتاب «حلزون‌های خانه به دوش (جریان روشن‌فکری و انقلاب اسلامی)» شهید جان، سید مرتضی آوینی، کردم.

حین مطالعه تصمیم گرفتم بعضی از مطالب و جمله‌های زیبای کتاب را مورد انتشار قرار بدم...

باشد گوشه‌ای به عنوان قدردانی از آن سید شهید عزیز...

***

ولایت‌فقیه نمی‌تواند با پارلمانتاریسم و دموکراسی جمع شود و این گفته البته به آن معنا هم نیست که ولایت‌فقیه با استبداد و یا توتالیتاریسم جمع می‌شود؛ خیر، ولایت‌فقیه یک نظام حکومتی جدید است که نه با دموکراسی و نه با استبداد جمع نمی‌شود و هرگز در جهان جدید سابقه‌ای نداشته است. ولایت‌فقیه با حاکمیت کلیسا نیز، چه به صورت فعلی و چه در صورت قرون‌وسطایی آن، نسبتی ندارد و بنابراین، غرب و غرب‌زدگان با معیارها و منطق خویش هرگز امکان درک آن را ندارند.

ایمان آوردن به ولایت‌فقیه منطق دیگری می‌خواهد که از دین کسب می‌شود و دین نیز بر وحی مبتنی است. نمی‌خواهم بگویم که ولایت‌فقیه عقلایی نیست یا با استدلال عقلی قابل اثبات نیست، اما دین کار را فقط به عقل مردمان واگذار نکرده‌است و پیامبران، شرایع را نه از راه استدلال عقلی بلکه از طریق وحی در می‌یافته‌اند، و اگر نه، تکلیف ما با عقل کج‌اندیش این عوام عالِم‌نما که بت دموکراسی را می‌پرستند چه بود؟ ترجمه دقیق دموکراسی «ولایت مردم» است که در مقابل ولایت‌فقیه قرار می‌گیرد و با آن جمع نمی‌شود، اگر چه فقیه نیز برخوردار از آرای مردم است؛ و به هر تقدیر، از آن‌جا که آرای مردم باید از طریق نمایندگانشان اظهار و اعلان شود، وجود نوعی پارلمان نیز در نظام حکومتی ولایت‌فقیه ضرورت پیدا می‌کند. اما صرف وجود پارلمان به مفهوم پذیرش دموکراسی نیست.

نظام حکومتی ولایت فقیه نظام جدید و بی‌سابقه‌ای است که اگرچه نوعی نوعی حکومت تئوکراتیک -یا به عبارت عامیانه خدامحورانه- است، اما با هیچ‌کدام از قوالب حکومتی تجربه شده انطباق یا حتی شباهت ندارد.

ولایت‌فقیه مبتنی بر اسلام ناب است که هم از حقوق بشر و هم از آزادی دریافتی کاملا متفاوت با مشهورات و مقبولات بین‌المللی دارد. تفاوت معنای آزادی و حقوق‌بشر در نزد ما با آن‌چه د رجهان امروز معمول است آن‌همه زیاد است که می‌توانیم با یقین بگوییم که ما و غربی‌ها فقط در لفظ اشتراک داریم و نه در معنا.

منبع: کتاب حلزون‌های خانه به دوش- انتشارات واحه- چاپ اول- صص66و67

۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۵۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سید علی حیدری